آنکه خون او را بفصد و حجامت گرفته اند. کسی که خون وی از تن بیرون شده باشد، کسی که فتوای کشتن او را داده باشند، مشرف بمرگ. (ناظم الاطباء) ، آنکه او را حالی غیرعادی پس از قتل نفسی دست دهد. آنکه قتلی کرده و خار خار این قتل او را بوسواس اندازد. (یادداشت مؤلف) ، آنکه قتلی کرده و آن قتل پاپیچ او شده باشد و بقتل رسد. خون گیرشده. (یادداشت مؤلف) ، اجل گرفته. (آنندراج). اجل رسیده
آنکه خون او را بفصد و حجامت گرفته اند. کسی که خون وی از تن بیرون شده باشد، کسی که فتوای کشتن او را داده باشند، مشرف بمرگ. (ناظم الاطباء) ، آنکه او را حالی غیرعادی پس از قتل نفسی دست دهد. آنکه قتلی کرده و خار خار این قتل او را بوسواس اندازد. (یادداشت مؤلف) ، آنکه قتلی کرده و آن قتل پاپیچ او شده باشد و بقتل رسد. خون گیرشده. (یادداشت مؤلف) ، اجل گرفته. (آنندراج). اجل رسیده
کبره زدن. تکرج. کپک زدن. کره زدن. (یادداشت مؤلف). اور زدن.سفیدک زدن. تکرج. (تاج المصادر). اکراج. تکرج. (منتهی الارب). کره بستن. کره برآوردن: التکریج، کره گرفتن نان. تعشیش، کره گرفتن نان. (تاج المصادر بیهقی). و منفعت آرد کرسنه (در اقراص اسقیل) آن است که تا زود رطوبت را نشف نکند و نگذارد که کره بگیرد و عفن گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به کره، کره برآوردن و کره بستن شود، چربی و مسکه از شیر یا دوغ به دست آوردن. استخراج مسکه از دوغ یا شیر. - امثال: از آب کره گرفتن، سخت زرنگ بودن
کبره زدن. تکرج. کپک زدن. کره زدن. (یادداشت مؤلف). اور زدن.سفیدک زدن. تکرج. (تاج المصادر). اکراج. تکرج. (منتهی الارب). کره بستن. کره برآوردن: التکریج، کره گرفتن نان. تعشیش، کره گرفتن نان. (تاج المصادر بیهقی). و منفعت آرد کرسنه (در اقراص اسقیل) آن است که تا زود رطوبت را نشف نکند و نگذارد که کره بگیرد و عفن گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به کره، کره برآوردن و کره بستن شود، چربی و مسکه از شیر یا دوغ به دست آوردن. استخراج مسکه از دوغ یا شیر. - امثال: از آب کره گرفتن، سخت زرنگ بودن
خال بزرگ سیاه فام بر تن آدمی باشد مادرزاد و آن را ماه گرفتگی نیز گویند و گمان برند که هنگام خسف زن آبستن هر جای تن خود مسح کند همانجای تن کودک سیاه گردد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه گرفتگی شود
خال بزرگ سیاه فام بر تن آدمی باشد مادرزاد و آن را ماه گرفتگی نیز گویند و گمان برند که هنگام خسف زن آبستن هر جای تن خود مسح کند همانجای تن کودک سیاه گردد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه گرفتگی شود
حالت تهوع و دوار سر که بعض مردم را در ارتفاعات دست دهد. تهوع در ارتفاعهای بسیار. سرگیجه و غثیان که بعض کسان را در ارتفاعات دست دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
حالت تهوع و دوار سر که بعض مردم را در ارتفاعات دست دهد. تهوع در ارتفاعهای بسیار. سرگیجه و غثیان که بعض کسان را در ارتفاعات دست دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
سر بکوه و بیابان نهاده دیوانه: از کوهه غم شکوه بگرفت چون کوهه گرفته کوه بگرفت. (نظامی) توضیح در فرهنگها کوهه را بمعنی جن و کوهه گرفته را بمعنی جن زده گرفته اند و صحیح نیست
سر بکوه و بیابان نهاده دیوانه: از کوهه غم شکوه بگرفت چون کوهه گرفته کوه بگرفت. (نظامی) توضیح در فرهنگها کوهه را بمعنی جن و کوهه گرفته را بمعنی جن زده گرفته اند و صحیح نیست